خندید و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه به روندنش ادامه داد.
بیست دقیقه گذشته بود که به خونه ی تمین و همسرش
جیسو رسیدن، سویون چند دقیقه ای دم در ایستاد و با جیسو
احوال پرسی کرد. جیسو با لبخند شیرینی آچا رو بغل کرد و با
سویون خداحافظی کرد، دوباره سوار ماشین شدن و به سمت
مطب دکتر حرکت کردن.