اگر خاطراتت را از خاطرم... هوایت را از هوایم... چشمایت را از نگاهم.... لبخندت را از یادم... و مهرت را از قلب من بگیرند....
دیگر چه دلیلی هست... برای بودن... برای ماندن... و برای تپیدن...
پس می روم... میروم از هرجایی که یاد تو و خاطراتت آنجا نباشند....
من سفر کرده ی راه توام...مقصدم کوتاه نیست...خوب میدانم...اما این کار...کار دل است...دل که دلیل و منطق نمیداند...
1402/11/4