-in⁵anire-
+بزار بهت بگم چرا اینجایی
تو اینجایی چون یِ چیزی رو میدونی
میدونی یِ چیزی هست ولی نمیتونی توضیحش بدی
ولی اونو حس میکنی
وَ تو کل زندگیت اونو احساس میکردی
یِ جای کار این دنیا میلنگه ولی تو نمیدونی چیه
ولی هست...
مثل یِ خورده شیشه تو ذهنت تو رو دیوونه میکنه
همین حسه که تو رو پیش من کشونده
همیشه دور و برمونه
حتی همین الان، توی همین اتاق
میتونی وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکنی اونو ببینی
یا وقتی که تلویزیونت رو روشن میکنی
میتونی وقتی داری سرکار میری حسش کنی
وقتی به کلیسا میری
یا حتی وقتی که داری مالیاتهات رو پرداخت میکنی
اون جهانیه کِ روی چشمات کشیده شده تا نتونن حقیقت رو ببینن
-چه حقیقتی؟
+اینکه تو یِ بَرده ای...
تو هم مثل بقیه یه برده به دنیا اومدی
تو زندانی به دنیا اومدی که نه میتونی اونو بو کنی، نه بچشی و نه لمسش کنی؛
a prison 4 ur mind"