یه مدت از رفتن ریو از کلاس گذشته بود و زنگ هم خورده بود همه دانش آموزا داخل کلاس هاشون رفته بودن و ریو بیرون کلاس به دیوار تکیه داده بود چند لحظه بعد معلم کلاس خانم نینا داشت میومد که بره سر کلاسش و ریو رو دم در کلاس دید
نینا : ریو تو که باز بیرونی مگه نشنیدی زنگ کلاس خورد این بار چرا بیرونی
ریو : چیزی نشوده خانم
نینا : نگا ما یه سری قرار مدار گذاشتیم یادته دیگه نه
ریو : اره یادمه تا وقتی که من نمره هام خوب باشه شما هم از یه سری از کارای من میگزرین مثل یه سری از غیبتام
نینا : درسته تازشم هم گفته بودم که دیگه دعوا نکنی درسته
ریو : بله
نینا : دعوا که نکردی
ریو : معلومه که نه
نینا : ولی من شنیدم که دیروز توی راه برگشت از مدرسه باز با چند نفر دعوا کردی از یه مدرسه دیگه
ریو : خودشون اول شروع کردن
نینا : یکم زیاد روی بازم نکردیکبودی زیر چشمشون برای دفاع از خودت بود ... خوب من که میدونم تو سر قولت به من هستی ولی سعی کن همین هم پیش نیا دیگه باشه الان هم برو سر کلای
ریو : چشم
ریو در رو باز کرد و رفت داخل کلای و پشت سرش خانم معلم وارد شد و رفت پشت میزش
نینا : خوب بیان کلاس رو شروع کنیم ولی قبلش هینا میبینم جات رو تغییر ندادی مشکلی هست
هینا : نه خانم نیست جام خیلی هم خوب بودش مشکلی نداشتم که تغیرش بدم
نینا : خوب که اینطور خوبه پس بیاین کلاس رو شروع کنیم
اون زنگ هم گذشت و همینطور زنگ بعدیش و اتفاق خاصی نیوفتاد بچه ها بیشتر با هینا اشنا شدن و هینا هم بیشتر با بچه ها تا اینکه موقع برگشت به خونه شد