برایِ روز′ای زنده خواهم ماند که درخت از تنهایی های′اش برایِ من بگوید...″
گله کند و گریه کند...″
شاخه هان′اش را بریزد و بعد هم جمع کند و در آغوش بگیرد″
آبش دهم و از یاران′ام بگویم″
از آنانی که گویی تنهایی′ام را خوردند و وجودشان را به من هدیه کردن...″
اما بعد ها کلاهبردارانی شدند که وجودشان تقلبی بود و تنهایی′ام را نیز از من دزدیدند″
من ماندم و زندگی′ای که دیگر هیچ حسی نداشت:>″
برای روزی زنده خواهم ماند که درخت شکوفه دهد،از سرما بخوابد و روزی به من لبخند زند″
که این درخت برایِ تنهایی′اش آهنگی نواخته باشد″
و این آهنگ را به من هدیه کند″
برای آن روز زنده خواهم ماند″