لباس بنفشمو تنم کردم،شلواری ک پایینش ی پاپیون بنفش داشتو پوشیدم،تیغ بنفشی ک قبلا با لاک رنگ کردمم برداشتم و دارم توی اینه سفید اتاقم ب خودم نگاه میکنم...
با رنگ بنفش خوشگل شدم،ب تصویر خودم تویه اینه نگاه میکنه و لبخند میزنم،از اتاق خارج میشم...
مامانمو میببنم،بهش لبخند میزنم،روشو میکنه اونطرف و زیر لب میگه(دیوونه بود خل و چلم شد)و اما من فقط با لبخند نگاش میکنم.
دویدم سمت پله ها...جای همیشگیم:)اونقدر تند اومدم بالا ک نفسم بالا نمیاد،یکم وایمیسم و هوای ازادو باهمه وجودم ب ریه هام نفس میکشم،شاید این اخرین نفس عمیقم بود،رفتم نشستم لب پشت بوم،ب کفشای ال استار سفیدم نگاه میکنم،با منظره سرسبز پایین متضاد خوشگلی داشت.
تیغ خوشگل بنفشو در میارم از جیبم،با لاکام ست شده:)
ی خط عمیق...عرض3ثانیه همه جا شده خون و رنگ قرمز رو شلوار سفیدم و در اخر کفش سفیدم،خیلی خوشکل شده،اخرین نفس عمیقمم میکشم و در اخر...:)
خودمو پرت کردم پایین و...
#خودم_نویس
#13