اومدم براتون تعریف کنم چیشد.......خب.......رفتم عروسی و......آره خوب بود عروسی.....اول قرار بود قاطی باشه ولی نبود.باغش قشنگ بود.....ویلاش هم همینطور......تو ویلا طبقه اول آقایون و طبقه دوم خانوما.........عروسی خوب بود....همه خوشحال بودن و میزدنو میرقصیدن....منم قاطیشون بودم......چون امید داشتم ......میاد........آره میاد.......باید بیاد........بعد از ی ساعت مامانشو دیدم از پله ها داره میاد بالا.........خیلی خوشحال شدم..امیدم بیشتر شد........آرای عروسی.....مردا اومدن بالا ک با عروس عکس بگیرن......چشمم ب پله ها بود ک اونو همراه با شوهر خواهرم و بابام و عموم (عموی مامانم)و باباش ببینم....باباش اومد بالا......دیدم خودش نیست..........گفتم چون از عکس گرفتن بدش میاد حتمن مونده پیش عموم(عموی مامانم)و شوهر خواهرم.....همینطور چشمم به پله ها بود.....دیدم بابام و عموم هم اومدن....گفتم حتمن مونده پیش شوهر خواهرم....دیدم شوهر خواهرم هم اومد ولی اون نیومد....امیدم خیلیییی کم شد......ولی باز هم ی کوچولو امید داشتم ک ببینم از پله ها داره میاد بالا.........شامو اوردن.....ولی من حواسم ب پله ها بود ک شاید اون بیاد و خواهرزادمو بده ب خواهرم........ولی نیومد....شامو خوردیمو رفتیم توی خود باغ....آره......نبود......بهم ریختم...انگار خود اون ویلا با همه چیزش آوار شده رو سرم.......ی لحظهاحساس کردم....همه چی دور سرم میچرخید.هیچیو نمیشنیدم و احساس نمیکردم....انگار همه ی امیدم از دست رفته....ولی تو اون حالت خودمو جمع کردم گفتم......نباید بکشم عقب....به مامانو بابام گفتم خسته شدم.....حالم بده بریم.....برای همین برگشتم خونه.....آره.......نیومد.......شماهایی ک میگفتین دوسم داره کجایین؟.........هاااااااااااااااااان؟......... اگ اندازه نوک سوزن دوسم داشت........میومد........میومد ک منو ببینه.....دوسم نداره........نداره...از من بدش میاد....ازم متنفره......اگ نبود چرا نیومد؟...چرا؟........ببخشید........برای چن وقت نمیام نما......نمیام تا بتونم خودمو جمعو جور کنم........نظراتو باز میزارم..........ولی نمیخونم....وقتی برگردم میخونم.....ولی ن ک اصلن نیام........میام ........ولی فقط میام ویدیو هاتونو میلایکم و بعد میرم........ممنون بابت همه ی امید و انرژیی ک بهم دادین..ممنون بابت همه ی نصیحتایی ک بهم کردین..خدافظ