خب من از فردا تا شنبه نیستم مسافرتم . دلم برای همتون تنگ میشه . سارا هم میره مسافرت اونم نیستش . سارا دلم برات تنگ میشه . دوست دارم مراقب خودت باش .
گفتی لب تر کن تا دنیا رو به پات بریزم حالا وقتی نیستی من چشم تر میکنم . می آیی ؟
همه می گویند چشمانش رنگارنگ است ولی من میگویم عسلی است . نه برای رنگش به خاطر اینکه شیرین ترین لحظه وقتی بود که به چشات نگاه کردم
کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود . عقربه ها دوتا یکی میپرند . اما همین که میروی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم . جانم را میگیرند . ثانیه های بی تو
امشب هیچ چیز نمیخواهم . نه آغوشت را . نه نوازش های عاشقانه ات را . نه بوسه شیرینت را . فقط بیا . میخواهم قبل رفتن تا صبح به چشمان زیبایت خیره شوم . همین کافی است که پیشم بیای . برای ارامش قلب بی قرارم . تو فقط بیاااا
سربه هوا نیستم اما همیشه چشمم به آسمان است . حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که شاید تو چند لحظه پیش به آن خیره شده باشی .
نمیدونم چه رازی داره . اسم کوچیکم هزار بار هم گفته شه . به پای یه بار گفتن تو هم نمیرسه .
میدونی بهترین حس دنیا کی بهت دست میده ؟ زمانی که از عشقت بپرسی قلبت مال کیه ؟ و اون بدون معطلی بگه : فقط برای تو .