-التماست میکنم تامایو . منو نکش . از زندگیت میرم . قول میدم دیگه پیدام نشه . قول میدم قول . بهم رحم کن .
سرمو عقب دادم و زدم زیر خنده .
-تازه دارم حال میکنم دختر . خوب نیست وسط خوشگذرونی پارتی رو ترک کنی .
اون یکی دستشو گرفتم و گذاشتم روی لبه وان . ساتور توی دستمو بردم بالا و روی مفصل مچش فرو کردم . عربده دلنشینی کشید . ولی یه ضربه برا قطع دستش کافی نبود
-همینه رزالین همینه . بیشتر ناله کن دخترم .
با ضربه دومم دست رزالین قطع شد و افتاد کف حموم
رزالین مثل روانی ها دست و پا میزد . خونش توی وان حموم جاری میشد و بین یخ و اب صحنه خارق العاده ای خلق میکرد .
-همینه . همینه .همین صحنه رو میخواستم .
چونه رزالین رو گرفتم و لبه ساتور رو به لبش کشیدم . خون روی لبه ساتور به لباش کشیده شده بود .
-رنگت پریده . قرمز بهت میاد.
دستمو اروم از روی چونش اوردم به گردش .
-میدونی چیه؟ همیشه دلم میخواست کاری کنم زنده زنده تپش قلبتو ببینی .
-التماست میکنم بهم رحم کن . تامایو بهم رحم کن .
-هیـــــــس ! . . . هنوز یه کاریو باید امتحان کنم .
-التماست میکنم تامایو . . . رحم کن . . .
ساتور رو انداختم کف زمین . میله فلزی رو برداشتم . تقریبا هم اندازه ساعدم بود
-قلب ادما رو نشکن . . . به جاش استخوناشو بکشن . . . میدونستی این دیالوگ مورد علاقمه؟
دستمو انداختم و از پشت گردنش موهاشو گرفتم . با نوک میله سه تا ضربه اروم به ترقوش زدم .
-خوبه خوبه . قراره صدای خوبی در بیاد
صورتمو نزدیکش کردم
-میخوام با صدای شکستن استخونات اهنگ بسازم
میله رو ترقوه چپش کوبیدم . با خوردن ضربه استخونش صدای تق داد . ناله های رزالین توی فضای حمام اکو میشد