سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۲/۰۹/۱۱
و از سوجین گرفت و سوار ماشینش شد و رفت. تو یه لحظه همه ی دنیا برام سیاه و تار شد اصلا نفهمیدم چی شد که دستم شل شد و سبد گل از دستم افتاد زمین. جعبه ی کوچیک کادو رو تو مشتم محکم فشار دادم و در ماشینمو باز کردم و سوارش شدم. رومو اونور برگردوندمو خودمو به سوجین نشون ندادم.میتونستم گرمای اشکایی که از چشمام میومد و رو گونه هام میریخت احساس کنم. سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم اما انگار تموم اشکایی که این سالا نریخته بودم داشتن باهم می اومدن که تمومی نداشتن. ماشینو روشن کردمو به سرعت به سمت خونه رانندگی کردم.اما وسط راه پشیمون شدم و به کلاب بزرگ شهر رفتم. بعد پارک کردن ماشین تو کلاب رفتم و سر جای همیشگیم نشستم و شروع به نوشیدن مشروب کردم تا کمی آروم شم.قلب من به طرز غم انگیزی شکسته بود و باور این قضیه که دختری که این همه سال دوسش داشتم عاشق یه مرد دیگه شده بود، برام سخت بود.
صبح روز بعد به رستوران پدر سوجین رفتم تا سوجینو ببینم. وقت صبحونه بود چندتا مشتری تو رستوران بودن.پشت یکی از میزا نشستم و منتظر سوجین موندم.مشغول نگاه کردن داخل رستوران و گارسونا بودم که یهو چشمم به پیانوی توی سالن رستوران، افتاد. خاطراتم با سوجین وقتی که بچه بودیم و پشت اون پیانو می‌نشستیم و ادای پیانیستارو در میاوردیم، برام زنده شد.غرق گذشته ها بودم که یه دفه صدای پای سوجین که از پله ها میومد پایین، منو به زمان حال برگردوند.
+سلام آقای پارک مین سو
=عا... سلام
+خیلی منتظر موندید؟
= نه تازه اومدم، راستش من دیروز اومده بودم اینجا تا شما رو ببینم و تولدتون تبریک بگم اما یکی از گارسونا تون گفت که از رستوران بیرون رفتید
+اوه درسته من دیروز با یکی از دوستام تولدمو بیرون گرفتم. ببخشید که وقتی اومدید نبودم
= عا اینجوری نگید هیچ اشکالی نداره
خب میدونید بیشتر از اینکه از نبودن دیروزتون ناراحت باشم از این رسمی حرف زدنمون ناراحتم...هرچی نباشه ما یه زمانی باهم دوست بودیم شاید قضیه مال خیلی وقت پیش باشه اما... اما هنوزم نمیشه منکر خاطرات شیرینی که وقتی بچه بودیم باهم داشتیم، شد
+که اینطور... من واقعا متاسفم اگه ناراحتتون کردم... یعنی ناراحتت کردم