نوربرن: اونجاست!
دنیل: خیلی حرف میزنی ها!
نوربرن: اونجا برف نشسته!
دنیل: به من چه
نوربرن: اونجا رو مغازه لباس فروشی لباساش خوشگله
دنیل: به درک
بیایین کلا از دنیل و نوربرن خارج شیم و بریم سراغ نامیکو
نامیکو: نسبت به این خونه احساس خوبی ندارم
لوکاس: احساست تو حلقم
نامیکو: چرا اونوقت؟
لوکاس: چون همین الان با صورت داری میری تو تار عنکبوت
نامیکو با صورت رفت توی تار عنکبوت و جیغ زد
نامیکو: خفه نشی چرا زودتر نگفتی؟
لوکاس: باعث خنده ی عالم و ادم شدی
نامیکو: ای…
لوکاس: تو کلا با ادب به دنیا اومدی
نامیکو: ای…
اینطور که معلومه نامیکو تموم نمیکنه برای همین میریم سراغ رینو و جک
رینو: میدونستی من میتونم روی دستام وایستم؟
جک: دلقک سیرکی مگه تو؟
رینو: میدونستی من ٢٩ تا دندون دارم؟
جک: میشه خفه شی؟
رینو: میدونستی…
جک: هیس
رینو: من…
جک: یه لحظه وایستا
صدای پا میومد یکی همینطور بهشون نزدیک میشد
…: شما ام اینجایی؟
جک : یا خدا… اها تویی دنیرا؟
دنیرا: من الکسمممممم
جک: اها ببخشید الکس
بورتون: من اینجا بوقم؟
جک: تو …نه تو ام حسابی
بورتون: اگه بخوای حساب کنیم باید…
رینو: جان من شروع نکن
بورتون: باشه التماس نکن
جک: مگه چیکار میکنه؟
…: محاسبات ریاضی جوری که نابود شی!
جک: واقعا ؟ پس یکی رو پیدا کردم که از این کارا بلد باشه…اصلا واستا ببینم…
جک سمت صدا برگشت ، لوکاس بود
نامیکو: دو تا عقل کل بهم افتادن برین اونطرف محاسباتتون رو انجام بدین
جک و بورتون رفتن اونور و کلی صحبتای علمی و چرت و پرت کردن
…: منم اومدم!
نامیکو: نیکولاس مگه کلاد با تو نبود؟
نیکولاس: اولا علیک سلام
نامیکو: من چی میگم تو چی میگی
نیکولاس: چرا کلاد با من بود اما یکدفعه غیب شد
…: من غیب شدم؟
همه از ترس سرجاشون خشک شدن
نامیکو: زهر ترک شدیم
رینو: چجوری شد همه رسیدیم اینجا ؟
همه با هم گفتن: رد برفارو دنبال کردیم
لوکاس: ولی ما برف ندیدیم
سروکله ی یوکی و سلتی پیدا شد
یوکی: یه سوال داشتم
لوکاس: چیه؟
یوکی: اون شیطان ، شیطان برفی بود یا مذاب؟
لوکاس: برفی
بورتون: پس دلیل برفا مشخص شد
لوکاس: اینجوری که…
سلتی:یکم فکر کنید! اون شیطان که نمیدونست تو به ما گفتی… بعدم … اونا برف نبودن
کلاد: خواهر گرام اونا برف بودن
سلتی: اونا یخ بودن
کلاد: نه اونا…
یوکی: راست میگه اونا یخ بودن
جک: خب… پس سارادورا کجاست؟
همه ساکت شدن