حیات:والله تو همینش مشکل داریم من که فوبیا دارم نمیشه با هواپیما بیایم از یه طرف هم نتونستیم بلیط قطار گیر بیاریم
دینا:خب اگه میخواین من با سینا حرف بزنم یه ون یا اتوبوس اجاره کنه
حیات: سینا ؟
دینا:داداشمو میگم
حیات:اهان مشکلی نداره ابجی فک کنم این تنها راهمون باشه ...فقط اگه حرف زدی خبرشو بهم بده بی زحمت
طاها:دینا کجایی بیا دیگه مردم از گشنگی
دینا:اومدم بابا اومدم..من برم حیات جان این داداشت مرد از گشنگی ..چشم نگران نباش حتما خبرشو بهت میدم..فعلا خداحافظ
حیات:مرسی فعلا
*سینا*
بعد خداحافظی با خواهرش داشت به این فکر میکرد که از کجا باید یه ون اجاره کنه که هزینه ی کمتری پرداخت کنه که یاد دوستش افتاد که ون داره زود دست به کار شد بعد پیدا کردن شماره دوستش تماس گرفت
سینا:سلام داداش محمد خوبی ؟
محمد:به به سلام اقای شاخ شمشاد حال و احوال شما ؟
سینا:مرسی دادا یه زحمتی برات داشتم به خاطر همین مزاحمت شدم
محمد:بله بگو میدونم جز دردسر چیزی برامون نداری
سینا:خب حالا پررو نشو یه کار میخواد انجام بده برامون ها
محمد:باشه بابا تو خوبی بگو چی میخوای ؟
سینا:اون بار توی سفر یه ون داشتی اونو بهمون قرض میدی ؟
محمد:حالت خوبه داداش؟سرت به جایی نخورده احیانا ؟نخیر اون مال من نبود که بدم بهت مال رفیقم بود درضمن داره تو گاراژ خاک میخوره چون خراب شده هیجوری هم درست بشو نیس
سینا:محمد یه کاری بکن دیگه اح چرا هی ناز میکنی
محمد:هوم
سینا:هوم و زهرمار.درست جواب بده و بگو درستش میکنی
محمد:تلاشمو میکنم حالا کجا میخواید برید ؟
سینا:دست جمعی با دوستان توهم میای میخوایم بریم سفر
محمد: ...
سینا : و باز محمد در افق محو شد
محمد:خبر میدم بهت ببینم چیکار میتونم بکنم
سینا :باش فعلا
محمد:فعلا
تلفن رو با حرص قطع کرد پسره ی بی شعور میمیره درست و حسابی جواب بده .....تو فکر رفت واقعا اون کی بود که بهش زنگ زد؟اصلا چرا مزاحمش شد ؟ کل ذهنش درگیر اون صدای گیرا شده بود که بهش گفت عشقم ولی دختر دومی کی بود؟اون دوتا برعکس هم بودن اولی مهربون و شیطون دومی بداخلاق و عصبی!!