سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
_نه بابا فقط قیافه هاشون به همجنس بازا میخوره
_اهان از اون لحاظ حالا تا شب نشده بریم این کشورتون که اینقدر پزشو میدی ببینیم در برابره کره حرفی واسه گفتن داره یا نه!!
_باشه بریم فقط زود لباساتو بپوش
از روی ناچاری یه مانتو مشکی که بیشتر شبیه بولیز(اگه اشتباه ننوشته باشم)و یه شال قرمزو شلوار قرمز و کفش مشکی پوشیدم برگشتم ببینم هاجین اماده شده یا نه که با دیدن قیافش از خنده مکزیکی میرفتم
من:اخه دخترواین چه طرز لباس پوشیدنه
_مگه چشه این به این خوشگی!!خوشگل نیست!؟؟
_چرا هست ولی با این نمیتونی بیای بیرون
_چرا!؟؟
_خب دیگه قانونشه
(اخه یه تاب بفش با شلوارک صورتی و کفش های بنفش پوشیده بود )
از لباسای خودم یه لباس که هم خنک باشه هم قابل پوشیدن تو ایران باشه بهش دادم و رفتیم تو حیاط با افتاب گرمی که بهم خورد از اومدن به ایران پشیمون شدم اخه تو این گرما با این لباسا!؟؟؟نظرم عوض شد و سریع رفتم تو اتاقم و یه تیپ پسرونه زدم و با هاجین رفتم قرارشد ببرمش دماوند و جاهای دیدنی ..بعد از رفتن به دماوند نزدیک یه پارک نگه داشتم و قرارشد یه خورده پیاده روی کنیم ..همونطور که داشتیم پیاده میرفتیم هاجین به مسخره دستمو گرفت و گفت:شوهرم منو میخوای کجا ببری!؟؟بعدم هردو زدیم زیرخنده که دیدم یکیواز پشت سرمون گفت:همونجا بمونید ببینم هردو به سمت صدا برگشتیم و با دیدن مامور نیروی انتظامی درجا خشکم زد هردوی مارو بردن کلانتری و ازمون نصبتمونو خواستن با خودم گفتم بگم دوستشم پدرمو درمیارن بگم دخترم بدتره واسه همین گفتم نامزدیم بعدم زنگ زدن به مامانم و بابام که بیاد بعد از اومدنشون مارو ازاد کردن و برگشتیم خونه از خستگی داشتم میمردم مامان و بابا دعوت بودن خونه دوست مامانم که شوهرشم از کارمندای شرکت بابا تو ایران بود ازمام خواستن بریم ولی قبول نکردیم بعد از خودن شام بحث شرط بندی و به رخ کشیدن هیکل بین پسرا بود و قرارشد سر 3شیشه مشروب شرط بندی کنن هرکی ببره اون 3تای دیگه (گفتن باید ما دوتام باشیم)هرکاری برنده گفت انجام بدن ...

ادامه در پارت بعدی.....