وقتی شرایط مصیبتبار میشود،انسان در جستجوی تسکین به هر شاخه پوسیدهای چنگ میزند.سالها پیش مارکس گفت:"دین افیون تودههاست" امروز اما با فقیرتر شدن مردم مثبتاندیشی به افیونی مرگبار و مذهبی جدید تبدیل شده است.کتابهای شبهعلمی در باب روانشناسی مثبتاندیشی برای تحمیق تودهها در تیراژ میلیونی منتشر میشود. روزی میگویند راز ثروت در میل به ثروتمند شدن است و کافیست بخواهید تا دست هستی از تنبانش برایتان بوگاتی درآورد! روزی دیگر میگویند با دنیا مهربان باش تا ذهنت آرام شود و ثروتمند شوی، به کلاغها صبحبخیر بگو حتی اگر بر ملاجت فضله بیاندازند، انسان قوی از تهدیدها فرصت میسازد و این دست مزخرفاتی که ذهن را مسموم میکند کارگر امروز با جادوی کلمات خام میشود تا بیشتر کار کند به خیال آن که با سختکوشی و توقع کم با لبخندی احمقانه توجه جهان را به خود جلب کند کارگر قراردادی که هر روز صبح که خسته از جاروب زدن خیابانها و کوچه ها به خانه اش باز می گردد رادیو صبحگاهی او را تشویق به زیبا دیدن دنیا و امید به فردا می کند فردایی که هر اتفاقی بیفتد جایگاه کارگر همان هست که بود این است تاثیر مخرب روانشناسی زرد که او را به این سطح از جایگاه راضی نگه می دارد که باید شاکر و قانع باشد روانشناسی که مخاطبینش را دعوت به فراگیری روش های تطبیق با محیط بعنوان رمز ماندگاری در نظام طبیعت می داند
ادامه در کامنت