سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۲/۰۷/۲۳
من افتادم تو بغلش، دوتا دستام رو هوا مونده بودن اما دوتا دستای اون شونه های منو گرفته بودن و محکم میفشردن بعد چند لحظه معلم لی منو از بغلش دراورد و بهم خیره شدیم انگار که زمان از حرکت ایستاده باشه احساس می‌کردم بارون داره خیلی آروم میباره، به معلم لی نگاه می کردم که صورتش به خاطر بارون خیس خیس بود و موهاش از اون بدتر و لباساش تماما به تنش چسبیده بودن اما با این وجود می‌خندید و خوشحال بود و منم یه خاطر خوشحالی اون خوشحال بودم.کتی رو که از دستم کشیده بود و گرفتم و کنار معلم لی وایسادم و کتو بالای سرمون گرفتم اما چون قدم کوتاه تر از معلم لی بود نمیتونستم روی اونو خوب بپوشونم واسه همین اون، کتو ازم گرفتو خودش بالای سرمون نگه داشت درست مثل بار اولی که اینکارو کرد و من خیلی زیر پوستی عاشقش شدم. به رستوران رسیدیمو از هم جدا شدیم چون معلم لی اونقدر خیس و داغون بود که خجالت می کشید اونجوری بیاد تو رستورانمون. من بعد از خداحافظی از معلم لی سمت در رستوران رفتم که ناگهان صداشو شنیدم.
_سوجیناا
+بله!!.... بله
_فردا تو آموزشگاه میبینمت، شبت بخیر.
+شب شما هم...شب توام بخیر.
جونگ بوم لبخند دندون نمایی زد و سوار ماشینش شد و به آروم از رستوران دور شد و من بعد از رفتن اون وارد رستوران شدم. مثل موش آب کشیده شده بودم و آب ازم می چکید کسایی که تو رستوران بودن با تعجب بهم نگاه می کردن و دم گوش هم پچ پچ می‌کردن. وای خدا چه آبروریزییی شد اگه بابام منو اینجوری ببینه چی. از ترس این موضوع خودمو جمع و جور کردمو بدو بدو از سالن رد شدم و همین که میخواستم پامو رو اولین پله بزارم یه نفر منو صدا زد و من برای فهمیدن منبع صدا چرخیدم سمتش که به خاطر لیز بودن کف سالن، پام سُر خورد و داشتن با مغز میخوردم زمین که ناگهان یه دست قوی دست چپمو رو هوا گرفت و یه دست دیگه دور کمرم حلقه شد و ما درست مثل یه تیکه از رقص تانگو وایسادیم و فاصله‌ی صورتامون خیلی کم بود طوری که نفسمون به صورت همدیگه می‌خورد. من که تا حالا از ترس چشمامو بسته بودم و تا چند دقیقه پیش فکر می کردم قراره کله پا شم خیلی آروم چشمامو باز کردم و با تعجب به مردی منو گرفته بود نگاه کردم...