بی طُ دنیا را بگردی هیچ کس انگار نیست!
حس خوب با طُ بودن قابل تکرار نیست!
بی طُ میگیرد دلم،هرجا که میبینم گلی!
راه صحرا کو؟که جایه من در این گلزار نیست!
بی طُ پاهایم ندارد نای رفتن در بهشت!
کاش برگردم از این راهی که سویه یار نیست!
از خیال رویه طُ چشم نمیبیند چرا؟
در تمام شهر مه رویان یکی بیدار نیست؟
هرصدایی میرسد گویی صدایه خوب توست!
هرکجایی،دردودل کن بادلم،اغیار نیست!
یاد طُ از هرشرابی مست تر میسازم!
در دیاری که طُ میدانی کسی هشیار نیست!
بغض مرموزی گلویم میفگ فشارد نازنین!
فرصت جانم ب قربانت گفتنت انگار نیست!
سایه گرمت بر سرم بگستر خورشیدوار...
ابر چشمم بیش از اینش طاقت بارید نیست!
#13