سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
مگه میشه من بخوام چیزی به خودم تقدیم کنم که خیلی دوسش داشته باشم و اسمی از سودونگ نیاد؟ اصلا ممکن نیست...

این قسمت از سریال رو خیلی دوست دارم. و همیشه عشق بزرگ این سه نفر منو به فکر میبرد.
یه شاهزاده خانمی داریم که خواهر پادشاه فعلیه اما داره به سودونگ کمک میکنه بخاطر اینکه عاشقشه اما سودونگ هیچوقت بهش توجهی نداره...
یه خانم دیگه داریم که اینجای داستان اسمش جین گاکیونگه و اون شاهزاده خانمه تهدیدش کرده که باید از زندگی سودونگ بره بیرون وگرنه همه چیز رو به برادرش میگه و جین گاکیونک هم تصمیم گرفته بره تا به برنامه های بزرگ سودونگ خدشه ای وارد نشه.
و یه سودونگ داریم که برخلاف قهرمان های تاریخیِ دیگه،حاضر نیست بخاطر هدف بزرگش، عشقش رو رها کنه... اصلا این جملاتش تو این سکانس نابود میکنه منو... "وقتی اون همه ی وجود منه، من چطور میتونم وجودمو رها کنم و یه پادشاه بشم؟"