هر چند ناتوان شدی اما ز پا نَیُفت
ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت
می ترسم آن که دست بگیری به پهلویت
باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت
کوچه به آل فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت
آخ چه غمیه غم این کوچه ودیوار،اصلا مصیبت هر کدوم ازاین آل الله رو میخوای بگی به مصیبت مادرشون میرسی،آخه هرکدومشون که زمین خوردن اول گفتن آخ مادر
از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود
چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود