دو چشمان سیاهت برق دارد
ولی با رشته ی من فرق دارد
که من زخمی عشقم میهراسم
خم گردابه ی عشق غرق دارد
عطش دارم ز دردم با تو گویم
نشسته بغض تلخی در گلوبم
کدامین زخم را فریاد باشم
که در تن مانده بیش از تار مویم
در آغوشت بگیرم سرد سردم
که دور از تو شبیه برگ زردم
شراب از بوسه هایت بر لبم ریز
خرابم کن که من دنیای دردم
خندنگ هر دو چشمان سیاهت
گرفت آخر مرا ، برق نگاهت
شکارم می کند هی می کشاند
مرا هر لحظه سوی سرزمینت
موسیقی و هنر