سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۰/۰۱/۲۹
موقع برگشت هر کدوم از بچه از یه مسیر رفتن یه سری ها با هم یه سری ها تنها . کائوری با یه سری از دخترا بعد از اینکه از هینا خداحافظی کردن دست آکی رو گرفتن و رفنت این کار به نظر هینا یکم عجیب امد ولی با خودش گفت حتما دلیلی دارن . پسرا هم چند نفر چند نفر از یه مسیر رفتن و ریو هم از یه مسیر هینا یکم شوکه شد اخه مسیرش با ریو یکی بود اروم اروم بهش نزدیک شد دستش رو زد به شونش و امد کنارش
هینا خندون : دوباره سلام
ریو :پوکر فیس: سلام
هینا : ناراحت متعجب: من اشتباهی کردم که اینجوری باهام
ریو : پوکر فیس:چه جوری ام
هینا : همین جوری دیگه ....اصلا ندیدم امروز به خندی به منم که همش اینجور نگاه میکنی بخند تا دنیا بهت بخنده
ریو :پوکر فیس:فکر کنم زندگیم به خودم مربوط باشه
هینا خنده با خجالت:خوب اره راست میگی ولی خوب من اصلا ندیدم امروز بخندی بازم ها تازه انگار با من مشکل داری
ریو با دستش گلوی هینا رو گرفت و چسبوندش به دیوار هینا یکم ترسیده بود ولی به روی خودش نیاورد ریو داشت گلوش رو فشار میداد و نفس کشیدن داشت برای هینا سخت میشد
هینا : ریو دارم خفه میشم
ریو :عصبانی:میخوای بدونی چیه ...اره من از تو متنفر و فقط نه تو از همه چیز متنفرم و به نفعته زیاد دورم نباشی وگرنه خودم دخلت رو میارم و برام هم مهم نیست دختری
هینا: لطفا گلوم رو ول کن دیگه نمیتونم دارم خفه میشم
ریو گلو هینا رو ول کرد و راهش رو کشید ورفت هینا که داشت سرفه میکرد رفتن ریو رو میدید و با خودش میگفت چرا ریو این کار رو با من کرد ریو بدون اینکه پشتش رو نگاه کنه رفت و به خونش رسید