جونگین :
این خانواده منه...
بابای من همیشه یه لیوان بزرگ آبجو میخوره
اینم خواهر بزرگمه سونگمین ، خیلی خوب نیست
(منظورش اینه خوشباخورد یا نایس نیست)
مامان من از فضا اومده!
بعضی اوقات بابا میگه : به مامان غذا بده
و ما به مامان بنزین میدیم
پدر میره به پمپ بنزین برای ماشینها و با دهنش....... و من مطمئن میشم که پلیس نباشه.
مامان داره بزرگ میشه و بابا میگه ما مجبوریم بریم زیر زمین که کسی مامان رو نتونه ببینه.
و خب اون میگه که همه اسباب بازیام زیر زمینم کار میکنن...
به جز ایکسباکس چون جو بایدن میتونه از طریق اینترنت ببینه.
خب مشکلی نیست...
دیروز مامان کلمه اولش رو گفت
دیززززل
ما رفتیم به فروشگاه لوازم جانبی ماشین و من از ددی پرسیدم : اولین کلمه من چی بود؟
اون گفت : مامان
من عاشق خانوادمونم