دوهاک از جونگ شین خواستگاری میکنه که همو موقع هم چول وونگ داره میبینتشون توی رستوران
چول وونگ پیش جونگ شین میره و میگه من نمی تونم تو رو این طوری نگران و بدبخت ببینم و .. تو نمیتونی با این کارو بکنی
چول وونگ و دوهاک همو میبینن و چول وونگ بهش میگه عقلتو از دست دادی و جونگ شین رو نمیتونی داشته باشی
بعد دوهاک سرش داد میزنه
بعد دوهاک به جونگ شین میگه اگه این اتفاق بیوفته و بزرگ تر بشه چول وونگ ممکنه نابود کنه همه چی رو
مادر دوهاک به چول وونگ میگه شنیدم تو اون قتل رو توی یوسو ( شهر قبلی انجام دادی)
اوه مان اوک به چول وونگ میگه : چیه من نمردم خیلی اذیتی !؟
چول وونگ : اره عوضی
اوه مان اوک به دوهاک میگه : یه چیز جالب بهت بگم ، بابای واقعی چوی چول وونگ …
بابای تقلبی چول وونگ به اوه مان اوک میگه: من از اول میدونستم قطعا همسرم به خاطر تو خیلی اذیت شده
و میخواد اوه مان اوک رو بکشه
بابای تقلبی ه به چول وونگ میگه: من کس دیگه ای رو میزارم مراقب دوهاک باشه تو دخالت نکن
چول وونگ به دوهاک میگه: مردم هنوز نمیدونن لی دوهاک چجور ادمی ، من اعتماد به نفس برنده شدنو دارم