سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۰/۰۲/۱۱
اگر سالها بعد یک آدم حسابی ومنطقی از من بپرسد
برای این روزها چه کردی؟ (یعنی همین روزها که دارد
سپری می شود و شما هم دارید همین متن را می خوانید.)
و در برابر سکوتم ادامه بدهد چرا آن روزها فقط نظاره گر بودی؟
خیلی بی منطق جواب خواهم داد:خفه شو!
و داد خواهم زد:بی شعور خفه شو...
و بعد لیوان دم دستم را محکم بر زمین خواهم کوبید
و بشقاب را به سمت دیوار پرتاب خواهم کرد
و دعوا و شلوغ کاری خواهم کرد تا آن شخص منطقی
و معقول که احتمالا جوان باشعور و اهل مطالعه ای خواهد بود
مرعوب تشنجی که من بی منطق عصبی بوجود آورده ام بشود
و عقب نشینی کند.کاری خواهم کرد تا هیچکس دوباره جرات نکند
این سوال را بپرسد که این روزها برای جامعه ات چه کردی؟!
بعد در حالیکه می لرزم و احتمالا اغراق هم چاشنی آن
لرزیدن های بی محتوا خواهم کرد آرام به طرف پنجره می روم
و جلوی جمع به بیرون خیره می شوم و منتظر می مانم
تا شاید کمی جلب ترحمی بشود و کسی با دلسوزی دستش را
روی شانه ام بگذارد و بگوید به گذشته فکر نکن و
وقتی لابه لای پچ پچ های پشت سرم بشنوم که می گویند
بیچاره!اذیتش نکنید!درباره آن روزها نپرسید!
گناه دارد تازه نفس راحتی می کشم.
بنظرم در آینده خیلی از ما تبدیل به چنین شخصیتهایی
خواهیم شد. نسل ما فقط امروزهای تلخی ندارد.
فرداهای تلخ تر بی پاسخ منتظرمان هستند.

(همایون غنی زاده)