۱۴۰۳/۱۲/۲۴
من برات همون چیزی میشم که میخوای. یه لولوخورخوره ی مهربون که تشویقت میکنه دیر تر بخوابی. آب باقی مونده در اواسط بطری میشم، تا در شبی که بیخوابی به سرت زده توسطت نوشیده بشم. من برات شمع میشم. میسوزم برات، ولی نمیذارم سیاهی، تنهاییتو بخوره. من برات شعر میشم. از وزن وزنِ وجودت قافیه در میارم و کاری میکنم که کل دنیا، حفظ بشه تورو. من برات، پایه های صندلی میشم در جایی که تو، نقش صندلی رو داشته باشی. من رژ میشم، اینبار نه برای تو. برای خودم. برای اینکه کمی بیشتر، دست به دست لب هات بدم. من برات همون گل سینه ی احتمالی ای میشم، که چشمت رو گرفته. من، دوست دارم برات کتاب باشم. به یادگار بذارم چیزهایی از خودم رو، که شخصا قادر به دیدنشون نیستم. من برات یه تجربه ی بد میشم. میشم همونی نتونست تورو بکشه و قوی ترت کرد. بعد من، قدم های آگاهانه ای خواهی داشت. آگهی که مانع ازین میشه که به دامِ شیادین بیفتی. من برات هر اونچیزی میشم که تو میخوای یا نمیخوای. من، دست به هرکاری میزنم، برای جاودانه شدن در سر تو. منو بذار روی دور تند. صحنه های حوصله سربرمو نبین. هرچقدر که دلت میخواد بینم وقفه بنداز. اگه زیرنویس با تصویرم یکی نبود، تن بده به نسخه ی دوبله شده‌م. فقط، از دیدنم منصرف نشو. فقط، تمومم کن. تمومم کن. تا چندین ساعت دیگه، شنبه از راه خواهد رسید. بعد یکشنبه. بعد شنبه هفته ی بعد. ماه بعد. زمستون بعد. عید بعد. زمان ادامه خواهد داشت تا روزی که مرگ، پای استعفانامه ی من رو امضا کنه، به بازنشستگی ابدی خواهم رفت و اولین شنبه ی بی من، کلید خواهد خورد.