که سروکله بنوت- صاحبخونه (باس)-پیدا میشه و اجاره اش رو میخواد.جوونها با نان و شراب از او پذیرایی میکنن و تلویحا بهش میگن از خیانت های او به زنش خبر دارن و اگه بهشون فشار بیاد ممکنه خبر این هرزگی ها درز کنه!صاحبخونه میره و جوانها هم آماده خوشگذرونی میشن ولی رودولفو میمونه تا مقاله ای رو تموم کنه.ناگهان کسی به در میزنه و پشت در دختر جوانیه که میگه همسایه اتاق بغلیه و شمعش خاموش شده . رودولفو او رو به درون دعوت میکنه .دختر(سوپرانو) پس از روشن کردن شمع عزم رفتن داره ولی کلیدش رو پیدا نمیکنه.رودلفو کلید رو دم در پیدا میکنه ولی مخفی نگهش میداره تا دخترک رو بیشتر پیش خودش نگه داره.ولی وقتی دستش به دست دختر میخوره سرمای عجیبی رو احساس میکنه(Che gelida manina).او برای سرگرم کردن دختر از کتاب هاش میگه و از دختر نامش رو میپرسه و دختر میگه اسمش میمی (Mi chiamano Mimi)و کارش خیاطی و گلدوزیه.رودولفو صدای دوستانش رو میشنوه که او رو به نام میخونن و به دختر میگه رویاهای عاشقانه اش با دیدن او بیدار شده (O soave fanciulla)و باید شام رو با اونها بخوره.بعد به بقیه ملحق میشن.