سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۲/۰۷/۱۳
+بگو ببینم قیافش؟ قیافش چه شکلی بود؟
©خب چی بگم قیافش معمولی بود آها رو گونش چال داشت وقتی شمارو بهش نشون دادم خنده کرد، دیدم
_معلم لی بوده ، من ندیدمش اون الان کجاست؟
©همین چند دقیقه پیش رفت
‌‌‌‌‌‌دسته گلو دست گارسون دادمو از مهمونام معذرت خواهی کردم و از رستوران زدم بیرون کمی که جلوتر رفتم ماشین معلم لی رو دیدم که جلوی رستوران پارک بود سمت دربون رفتم و گفتم :صاحب این ماشینو ندیدی؟
&این ماشین؟
+آره، هم چند دقیقه پیشم از رستوران اومد بیرون
&عه صاحب این ماشینه اون مردس ! چرا اتفاقا دیدمش خییلی ام عصبانی و کلافه طور بود یه نگاه چپم به ماشینش ننداخت همون جوری پیاده رفت
+باشه، ممنون
به سرعت از رستوران دور شدم و با قدم هایی سریع مستقیم روبه جلو حرکت کردم بارون نسبتا شدیدی می اومد و همه مردم داشتن یه جایی پناه می گرفتن، حس یه دیوونه رو داشتم که داره دنبال چیزی می‌گرده که میدونه دیگه ندارتش، نمیدونم چرا یهو چنین حسی اومده بود سراغم، تو فکرای خودم غرق بودم که یهو تو اون بارون یه مردو دیدم.
مرد پشت به من تو بارون ایستاده بود و کتشو با دست چپش گرفته بود. با اینکه مطمئن نبودم که معلم لی هستش یا نه، نزدیکش شدم و جلوش ایستادم، بله خودش بود معلم لی، تماما خیس شده بود و موهاش روی پیشونیش ریخته بود. منو که دید تعجب کرد و چشماش کمی گشاد شد اما چیزی نگفت.
+معلم لی معلوم هست دارید چیکار می کنید
نگاهی به کتش انداختم و از دستش کشیدم بیرون و روی سرش گرفتم هرچند فرق زیادی نکرد چون کته هم خیس آب بود.
+واسه چی تو این بارون اینجوری وایسادید؟ چیشده؟
معلم لی که تا حالا ازش جز مهربونی چیز دیگه ای ندیده بودم ، یهو عصبانی شد و با سرعت کتو از دستم کشید و گفت :لازم نبود خودتو زحمت بدی و این همه راه بیای اینجا، ممکنه مهمونات ناراحت شن مخصوصا اون آقایی که بهت دسته گل داد.
معلم لی این حرفو زد و رفت هنوز چند قدم نرفته بود که از پشت سر مچ دستشو گرفتم و گفتم :معلم لی الان شما مهمترید که تو این وضعیت تو این بارونید، یا آجوشی ای که دوست پدرمه و الان تو رستوران گرم و خشک نشسته؟!