توو زندگیمون بیشتر از همه چیز،
به شب اطمینان کردیم...
همه ی شبایی که چشامونو بستیم و تنمونو سپردیم به خواب، میدونستیم این روحی که داره از تن جدا میشه، ممکنه دیگه هرگز برنگرده
ولی همیشه آرامش خواب اونقدری بوده که با زیر سر گذاشتن بزرگترین ترس دنیا، روحمونو سپردیم بهش...
پ.ن:
امروز با دختری آشنا شدم
اسمش (ری را)بود
معنیشو گفت ، اسم زنی که زیباییش باعث زیبا شدن جنگل های شمال شده
و معشوقه ی نیما یوشیج و علی صلاحی بوده
خیلی برام جالب بود شخصیتش
از اونایی بود که هم میخندید
هم ته ته سوی چشماش یه غمی بود
بین حرفاش یه جمله مدام تکرار میشه
°حالم خوبه،اما باور نکن°
پ.ن:قرار بود سریال جدید شروع نکنم
اما محکوم رو شروع کردم
وقت داشتید ببینید قشنگه!