Volume 0%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
00:00
00:00
00:00
 

48

۸۴۲ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

خفه میشه!و بالاخره رجی با اسپری آسمم رسیدو زیر سرم رو گرفتو چند تا پیست توی دهنم زد وقتی بالاخره تونستم نفس بکشم اسپری رو از دست رجی گرفتم و یه پیست دیگه توی دهنم زدم کل بدنم شل شده بود زخم هام دوباره سر باز کرده بودن و حالا زخم پیشونیم هم بهش اضافه شده بود از یک طرف تنفس های خفم و از طرف دیگه گشنگی بهم فشار میورد من بدبخت که برای سیر کردن شکمم باید این همه تاوان پس میدادم چجوری میخواستم جون سالم به در ببرم؟!رجی صاف وایساد و ساعت جیبیش رو در آورد و بعد از نگاه کردن بهش گفت:داره دیر میشه ...

نظرات (۸۴۲)

Loading...

توضیحات

48

۱۶ لایک
۸۴۲ نظر

خفه میشه!و بالاخره رجی با اسپری آسمم رسیدو زیر سرم رو گرفتو چند تا پیست توی دهنم زد وقتی بالاخره تونستم نفس بکشم اسپری رو از دست رجی گرفتم و یه پیست دیگه توی دهنم زدم کل بدنم شل شده بود زخم هام دوباره سر باز کرده بودن و حالا زخم پیشونیم هم بهش اضافه شده بود از یک طرف تنفس های خفم و از طرف دیگه گشنگی بهم فشار میورد من بدبخت که برای سیر کردن شکمم باید این همه تاوان پس میدادم چجوری میخواستم جون سالم به در ببرم؟!رجی صاف وایساد و ساعت جیبیش رو در آورد و بعد از نگاه کردن بهش گفت:داره دیر میشه همتون برید برای رفتن به مدرسه آماده شید شو با شنیدن این حرف از روی مبل پا شد و همون طور که به سمت راه پله میرفت غرغر کرد:هر لحضه که میگذره داره به دردسر های این خونه اضافه میشه دیگه حتی نمیتونم یه جای ساکت تو ی این خونه پیدا کنم!...و از راه پله بالا رفتو به سمت اتاقش حرکت کرد لایتو دوباره لبه ی کلاهش رو گرفت و دست دیگش رو به کمرش زد و گفت:یعنی میخوای موش کوچولو رو تو خونه تنها بذاری؟! یکم ریسکش بالاست! رجی نگاهی به من که هنوز تو دست های کاناتو نفس نفس میزدم کرد بعد رو به جمع گفت: درسته...یه نفر باید پیشش بمونه چون ممکنه فرار کنه و-دوباره نگاه تندی بهم کرد-هویت مارو لو بده!لایتو نگاه معنی داری به رجی کرد و گفت:میخوایی من پیشش بمونم؟! رجی هم بد بهش نگاه کرد و جواب داد:نه..نمیخوام دوباره دادش رو در بیاری... آیاتو هم گفت:آخه کی دلش میخواد با این موجود نفرت انگیز تو خونه بمونه؟! من که رفتم لباسام رو بپوشم! بعد شروع کرد به حرکت سمت پله ها که یوای گفت:م..من میتونم بمونم پیشش؟!لایتو خنده ای کرد و گفت:اون وقت کی بمونه مراقب تو باشه؟!آیاتو هم راه رفترو برگشت و دست یوای رو کشید و بلندش کردو گفت:بیخود!